نمونه هايي از آگاهي و ستيز با ستمگران
عالمان متعهد، امين و راستين شيعه، در طول تاريخ غيبت كبري، تا آن جا كه در توان داشته اند و براي جامعه ي اسلامي مصلحت ديده اند، با ستمگران و سلاطين مستبد در ستيز و نبرد بوده اند و چنان كه پيشتر ياد شد هيچ كس چون دانشمندان شيعه در راه ارزش هاي انساني و اسلامي و بالا بردن فرهنگ جامعه و رهايي مردم از قيد و بندهاي ظلم و جور، نينديشيده و نكوشيده است. به قول يكي از نويسندگان تواناي معاصر:
بر اثر تعليمات علمي پيشوايان شيعه، شهادت و جانبازي در راه پايداري دين خدا و نجات جامعه هاي انساني رسميت ديني يافت و حفظ ناموس عدالت و دين بر حفظ جان عاريت مقدم شناخته شد. اين بود كه مصلحان شيعه مذهب، از آغاز فعاليت دست از جان خويش مي شستند. شايد نتوان در تاريخ شيعه صفحه اي يافت كه بدون حادثه اي خونين تمام شده باشد. اين استقامت حيرت بار امتياز ويژه ي شيعيان ما بود و از اين راه، به جز افراد با ايمان و سربازان با حميّت، علماي بزرگي را تقديم آستان شهادت كرد. آري، علماي شيعه بر اثر تعليمات زنده ي شيعي تاريخ پر افتخار شهداي فضيلت را به وجود آوردند و لازم بود طوماري از آن خون هاي پاك تهيه شود؛ تا اين كه عالمي مجاهد و مصلحي غيور كتاب تاريخ آنان را نوشت و صفحات شهدائ الفضيله را در منظر اجتماع گرفت و نشان داد كه قلمرو دانش نيز با خون پاكمرداني رونق يافته است و تاريخ علم نيز سر فصل هايي خونين داشته است. علامه اميني پيش از به جريان درآوردن سيل خروشان الغدير به سوي پهنه هاي آرمان ها و افكار و اعتقادات ملل اسلامي، كتاب شهداء الفضيله را به دست مجامع تربيتي امت اسلام داد و روح هيجان ديني و از خود گذشتگي در راه حقايق آسماني را در آنان دميد.(1)
برخي كه از تاريخ بي اطلاع يا كم اطلاعند، ممكن است بپندارند كه علماي شيعه تا ديروز، خواب بوده اند و بي خبر از مصالح مردم و سازشگر با سلاطين و جائران زمان خود. در اين جا اشاره اي مي شود به پوچي اين پندار. كتاب ارزنده ي شهداء الفضيله ي علامه اميني رحمه الله، كه در آن شرح حال يكصد و سي تن از برجسته ترين عالمان شهيد شيعه آمده است، نموداري است از آن همه تلاش ها، درگيري ها، مبارزه ها و شهادت ها.
كتاب هاي فراوان ديگري كه درباره ي مجاهدت ها و اقدامات سيد جمال الدين اسدآبادي، نهضت تنباكو، جنبش مشروطيت، انقلاب عراق و بيرون راندن انگليس از آن كشور، مبارزه ي علماي ايران با رضاخان، ملي شدن صنعت نفت، مبارزات شيخ محمد خياباني و سرانجام انقلاب عظيم و شكوه مند اسلامي ايران به رهبري امام خميني قدس سره نوشته شده است نيز تا اندازه اي كوشش هاي علماي شيعه در راه آزادي ملت ها و تحقق آرمان هاي الهي را روشن كرده است.
سخني از امام خميني
تاريخ صد و چند ساله ي اخير در دست است ما يك خرده جلوتر مي رويم، مي بينيم كه يك طايفه از علما گذشت كرده اند از مقاماتي و متصل شده اند به سلاطين، براي ترويج ديانت و ترويج تشيع و حق، اين سلاطين را وادار كرده اند خواهي نخواهي براي ترويج مذهب تشيع.اينها آخوند درباري نبودند. اين اشتباهي است كه بعضي نويسندگان ما مي كنند. اطرافيان سلاطين اين آقايان بودند. اينها اغراض سياسي داشتند، اغراض ديني داشتند، نبايد يك كسي تا به گوشش خورد كه مثلا مجلسي رضوان الله عليه محقق ثاني رضوان الله عليه، شيخ بهايي رضوان الله عليه با اينها روابط داشتند، خيال كند كه اينها مانده بودند براي جاه و عزت و احتياج داشتند به اين كه سلطان حسين و شاه عباس با آنها عنايتي بكنند، آنها گذشت كردند، مجاهده ي نفساني كرده اند. براي اين كه اين مذهب را به وسيله آنها ترويج كنند ... زمان ائمه هم بودند، علي بن يقطين از وزرا بود، حضرت امير بيست و چند سال به واسطه ي مصالح عاليه ي اسلام در نماز اينها رفت، تبعيت از اينها كرد براي اين كه مصلحتي بود كه فوق اين مسائل بود، ساير ائمه عليهم السلام هم گاهي مسالمت مي كردند. مصالح اسلام فوق اين مسائلي است كه ما خيال مي كنيم، اين دسته از علمايي كه جان فشاني كردند و خودشان را جوري كردند كه حالا شما به آنها اشكال مي كنيد از باب اين كه اطلاع بر واقعه نداريد، نه اين كه سوء قصد داريد، اطلاع از واقعيات نداريد، اين آدم سازي است، نه اين كه اينها درباري شدند، اينها مي خواهند آدم بسازند... .(2)
سخني از شهيد ثاني
صرف پيروي از سلاطين و ورود در كار آنها به هر صورت نبايد منشأ خرده گيري از دانشمنداني باشد كه به سلاطين و اهل دنيا پيوستند، بلكه اين انتقاد است كه پيوستن به ابناء دنيا را وسيله اي قرار دهند تا در پرتو آن به مناصب و مقامات دنيوي و برتري بر همگنان و كسب جاه و منزلت و رياست و مقامات دنيوي و برتري بر همگنان و كسب جاه و منزلت و رياست و امثال آنها نائل گردند؛ ولي اگر هدف عالم از پيوستن به سلطان و اهل دنيا اين باشد كه نظام زندگي همنوعان خود را پايدار نگاه دارد و دين و آئين الهي اسلام را در پايه ي رفيعي قرار دهد و بدعت گذاران را قلع و قمع، و امر به معروف و نهي از منكر كند، اعمال او با چنين هدف هاي والايي از باارزش ترين رفتارهاي اوست.با چنين وجهي مي توان ميان رواياتي كه ورود در كار سلاطين را نكوهش مي كند و ميان احاديثي كه پيوستن به سلطان را تجويز مي كند، سازش برقرار ساخت.
گروهي از شخصيت هاي برجسته ي ديني با سلاطين و ابناء دنيا براي پاسداري دين و خدمت به شيعيان، پيوند برقرار كرده بودند مانند علي بن يقطين، عبدالله نجاشي، ابوالقاسم حسين بن روح، يكي از نائبان چهارگانه ي حضرت ولي عصر عليه السلام محمد بن اسماعيل بن يزيع و نوح بن درّاج كه همگي از اصحاب و ياران ائمه عليهم السلام بوده اند.
در ميان دانشمندان اسلام مي توان از افراد برجسته ي زير ياد كرد كه در خدمت به خلفا و سلاطين، نظري جز خدمت به دين و ياري شيعيان نداشتند مانند سيد مرتضي، سيد رضي(3)، خواجه طوسي، علامه حلي محمد بن اسماعيل بن يزيع- كه مردي ثقه است- از امام رضا عليه السلام روايت كرده است: « خداي را در درگاه ستمكاران، كساني است كه برهان خويش را به وسيله ي آنها نوراني مي سازد. آري خداوند متعال چنين كساني را از چنان تمكني برخوردار مي كند كه بتوانند شر و ستم ظالمان را از اولياء الله دفع كنند و امور مسلمانان را به وسيله ي آنها به صلاح مي آورد، زيرا اين گونه اشخاص پناه گاه مسلمانان در برابر عوامل زيانبارند و شيعيان نيازمند ما به آنها روي مي آورند و در سايه ي مراقبت هاي آنان از بيم و هراس در امانند.(4)
و اينك داستان هايي درباره ي دوري گزيدن علما از ظالمان و سلاطين و بي اعتنائي به آنها:
صاحب معالم و صاحب مدارك
صاحب معالم و صاحب مدارك چون بيم آن داشتند كه اگر به ايران سفر كنند، ممكن است شاه صفوي بخواهد با آنها ديدار كند؛ حتي براي زيارت امام رضا عليه السلام به ايران نيامدند و از اين رو، امام رضا عليه السلام را زيارت نكردند.(5)ميرزاي شيرازي
ميرزاي شيرازي بزرگ قدس سره در سال 1287 ق، در زمان خلافت شريف مكه عبدالله حسني، به حج مشرف شد و در خانه ي موسي بغدادي در مكه سكني گزيد. صاحب خانه ورود ميرزا را به شريف مكه اطلاع داد. شريف مكه وي را مكلف كرد كه ميرزا را نزد او ببرد. او قضيه را براي ميرزا نقل كرد. ميرزا براي شريف پاسخ فرستاد كه:اگر علما را بر سراي پادشاهان يافتيد بگوييد: « اينان بدترين علما هستند و بدترين پادشاهان». و اگر پادشاهان را بر سراي علما ديديد بگوييد: « اينان بهترين علما هستند و بهترين پادشاهان».
شريف چون اين سخن بشنود، خود مبادرت به ديدار ميرزا كرد و پس از آن او را به خانه ي خويش برد.(6)
حجة الاسلام و حاكم
فقيه وارسته سيد محمد باقر شفتي قدس سره هرگز به ديدن حاكم اصفهان نرفت و هر وقت كه حاكم خدمت ايشان شرفياب مي شد، دم در مي ايستاد و سلام مي كرد و مكرر اتفاق مي افتاد كه سيد متوجه نمي شد و پس از لحظاتي كه نگاه مي كرد و او را مي ديد، اذن جلوس مي داد. سيد هرگز براي وي تواضع نمي كرد.(7)قرآن جواهر نشان
قرآني نفيس، كه به خط يكي از خطاطان مشهور كتابت شده بود و جلد آن را با دانه هاي ياقوت و الماس و زبرجد و ديگر سنگ هاي گران بها مرصع (جواهر نشان) كرده بودند، سلطان زمان، به رسم هديه، براي اقا محمدباقر معروف به وحيد بهبهاني رحمه الله فرستاد. يكي از كساني كه مأمور بوده اند قرآن ياد شده را نزد مرجع بزرگ ببرند چنين گويد:چون با آن قرآن به در خانه ي آقا آمديم و در زديم، ايشان خود دم در آمد و در را باز كرد، در حالي كه آستينش بالا بود و قلم در دستش. پرسيد: « چه كار داريد؟» گفتيم: حضرت سلطان قرآني براي شما فرستاده اند. نگاهي به قرآن انداخت و فرمود: « اين زيورها و دانه ها چيست كه بر جلد قرآن نصب شده است؟» گفتيم: دانه هاي گرانبهاست كه جلد قرآن را با آنها مرصع كرده اند. فرمود: « چه جهت دارد كه كلام الله را چنين كنند تا باعث حبس و تعطيل آن شود. اين دانه ها را جدا كنيد و بفروشيد و بهاي آنها را به مستمندان بدهيد». عرض كرديم: اين قرآن به خط ميرزاي نيريزي است و بهاي زيادي دارد، قبول بفرماييد. فرمود: « هر كس قرآن را آورده است نزد خود نگاه دارد و پيوسته از روي آن تلاوت كند». اين سخن را فرمود و در خانه را بست و رفت و ما برگشتيم.(8)
ميرحامد حسين هندي
شيخ آقا بزرگ تهراني، در شرح حال علامه بزرگ مرحوم ميرحامد حسين هندي رحمه الله صاحب عبقات الأنوار مي گويد:امري عجيب است كه ميرحامد حسين اين همه كتاب هاي نفيس و اين دايره المعارف هاي بزرگ را تأليف كرده است، در حالي كه جز با كاغذ و مركب اسلامي ( يعني كاغذ و مركبي كه در سرزمين هاي اسلامي و به دست مسلمانان تهيه مي شده است نمي نوشته است) و اين به دليل تقواي فراوان و ورع بسيار او بوده است. اصولاً دوري وي از به كار بردن صنايع غير مسلمان مشهود همگان است.(9)
سيد مهدي فرزند صاحب رياض
آقا سيدمحمدمهدي فرزند صاحب رياض رحمه الله در اواخر عمر چون با خبر شد كه يهوديان به شرايط ذمه عمل نمي كنند، از عتبات رهسپار اصفهان گرديد. در اصفهان حجهة الاسلام شفتي رحمه الله با كمال احترام از او پذيرايي كرد.سيدمهدي سپس اصفهان را به سوي تهران ترك كرد. پس از ورود به تهران براي اجراي احكام ذمه يهوديان را در فشار گذاشت و دستور داد آب را بر آنان بستند؛ ولي محمدشاه قاجار بر خلاف آقا سيد مهدي طرفدار يهوديان شد. پس از آن شاه به ديدار سيد آمد؛ ولي ايشان به بهانه ي كسالت و بيماري از منزل بيرون نيامد و شاه را به حضور نپذيرفت. و به عنوان اعتراض تهران را ترك كرد و در جوار حضرت عبدالعظيم عليه السلام ساكن شد. پس از آن كه در شهر ري بيمار شد، شاه دوباره براي عيادت او به شهر ري آمد؛ ولي اين عالم جليل و مبارز ابداً اعتنايي نكرد و اجازه نداد شاه به ديدارش برود و در همان جا درگذشت.(10)
سخني از مولي حسينقلي همداني
عالم و عارف بزرگ مولي حسينقلي همداني، استاد سيدجمال الدين اسدآبادي و در گذشته ي به سال 1311 ق وضع جامعه ي مسلمين آن روز را اين چنين توضيح مي دهد:... چه زخم ها از آن دست ها بر كبد دين رسيده و چه مصيبت ها در شرع شريف برپا شده. لباس خداييان را كنده و جامه ي فرنگيان را پوشيده. اطعمه و اشربه ي اسلام را بدل به زهر و زقوم نصاري و دهريان نموده اند. وظايف شرع را متروك و آداب كفر را مسلوك داشته اند. بازار كفر و شرك در بلادشان معمور و آباد، و سوق اسلامشان مخروب و بر باد، وافضيحتا! عسكر كفر در بلاد وجود ما منصور و مسرور و لشكر اسلام مقتول و مأسورند، نه در عاقبت كارمان فكرتي، و نه از سياستهاي الهيه كه بر اُمم ماضيه رسيده عبرتي؛ قضيه ي هائله ي ابابيل را شوخي و قصه فرعون و قابيل را مزاح پنداشته ايم... .(11)
سخني از آخوند خراساني
آخوند خراساني رحمه الله رهبر انقلاب مشروطه، در آغاز سلطنت محمدعلي شاه از در نصيحت وارد شد و به وسيله ي نماينده ي مخصوص خود، سيدمحسن، اندرزنامه ي ده گانه مشهور را براي محمدعلي شاه فرستاد و شاه قاجار را پندهاي نيكو بداد. اينك در ذيل چند بند آن نقل مي شود:... -نهايت جد و همت خود را براي بالا بردن شأن و عظمت مملكت مبذول داريد و در تربيت صحيح افراد ملت و ترغيب رعيت به فراگيري و ايجاد حرف و صنايع همت گماريد.
منسوجات و كالاهاي وطني را ترويج كنيد؛ زيرا اگر شخص شما از مصنوعات و فراورده هاي مملكتي استفاده بريد، اين امر باعث مي گردد كه رجال مملكت و همه ي مردم از شما پيروي كنند. چنين عملي موجب مي شود كه كشور از بند احتياج به منسوجات و مصنوعات خارجي آزاد گردد.
- همت گماريد در نشر و بسط علوم و صنايع جديد. آنچه باعث ترقي و تعالي ساير ملل گرديده و آنان را به اوج عظمت رسانده همان فرا گرفتن علوم و صنايع جديد بوده، و اين از بديهيات مسلم است كه ايرانيان از نظر استعداد و قابليت برتر از ساير ملل بوده و هميشه در طول تاريخ از اين لحاظ پيشوا و مقتداي آنان بوده اند و اين عقب ماندگي كه اكنون مشاهده مي شود و مملكت را تا بدين حد فقير كرده، ناشي از عدم توجه و التفات اسلاف و گذشتگان به اين امور بوده است و ميل بي جاي آنها به مصنوعات خارجي باعث سرايت اين مرض به ساير افراد مملكت گرديده. و هستي و تجديد حيات و نوسازي ايران بستگي به اين نكته ي مهم دارد.
- بپرهيزيد و بسيار بپرهيزيد از اينكه بيگانگان در كار كشور دخالت كنند و مراقبت كنيد و بسيار مراقبت كنيد تا فتنه سازي هاي آنان را از ميان برداريد، زيرا سر منشأ همه ي بلاها و فسادها از آنان ناشي مي شود و هيچ گونه اعتمادي هم آنان را نشايد... و اين قروضي كه دامن گير دولت گشته، نيست مگر به علت دخالت بي جاي بيگانگان در امور مملكت، و لذا بر رجال ميهن پرست ايران، كه مملكت خود را دوست دارند، لازم است كه مرداني لايق را براي اداره ي سلطنت انتخاب نمايند... .
- با مراجعه ي به تاريخ بر خاطر ملوكانه مكشوف مي گردد كه پادشاهان ايران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، هر يك از آنها، عمر خود را در خوش گذراني و پيروي از شهوات و لهو و لعب گذراندند و رجال مملكت هم از آنان پيروي نمودند و نتيجه آن شد كه مملكت ناتوان گرديد و ملت خوار و زبون شد و ثروت ملي نفله و حال ملك پريشان گرديد .. .
- انتظار داريم كه حفظ مقام شامخ علم و بزرگداشت علماي عاملين و فقهاي مصلحين را هميشه وجهه و مورد نظر قرار دهند كه اگر خداي ناكرده در اين امر مهم كوتاهي شود، ملك و ملت در معرض هلاكت و نيستي قرار خواهد گرفت و در اين صورت براي هميشه انگشت ندامت و پشيماني را به دندان خواهيم گرفت و پشيماني را هم ديگر سودي نباشد.
باري، آخوند علاوه بر اين اندرزنامه با مخابره ي تلگراف ها و ارسال پيام هايي شاه قاجار را پيوسته سفارش مي كرد تا حقوق مردم ايران را رعايت كند؛ آخوند از مشاهده ي اعمال زشت شاه دلسرد و نوميد گرديد و دفع و خلع او را از سلطنت لازم ديد، از اين رو به اتفاق حاج ميرزاحسين ميرزا خليل و شيخ عبدالله مازندراني رحمه الله اين اطلاعيه را صادر و براي ملت ايران مخابره كرد:
به عموم ملت ايران حكم خدا را اعلام مي داريم: اليوم، همت در دفع اين سفاك جبار و دفاع از نفوس و اَعراض و اموال مسلمين از اهم واجبات، و دادن ماليات به گماشتگان او از اعظم محرمات، و بذل جهد در استحكام و استقرار مشروطيت به منزله ي جهاد در راه امام زمان -أرواحنا فداه- و سر مويي مخالفت و مسامحه به منزله ي خذلان و محاربه با آن حضرت -صلوات الله عليه- است. أعاذنا الله و المُسلِمينَ مِن ذلك.(12)
تشيع بر فراز قله ي عزت و قدرت(13)
در پايان اين بخش مناسب است اطلاعيه ي عزت آفرين امام خميني قدس سره كه نمايندگان كارتر رئيس جمهور وقت امريكا را در هوا برگرداند و نگذاشت به خاك ايران پا نهند، نقل شود، اطلاعيه اي كه تجلي شكوه و اقتدار نايب امام عصر -أرواحنا فداه-است چه عزت و قدرتي براي تشيع بالاتر از اين كه پيرمردي هشتاد ساله و يكي از شاگردان واقعي آن مكتب، بزرگ ترين قدرت جهاني را به تمسخر بگيرد و به آن هيچ گونه اعتنايي نكند؟ آن هم پس از دوراني دراز كه ايرانيان بردگان امريكا تلقي مي شدند:بسم الله الرحمن الرحيم
از قرار اطلاع، نمايندگان ويژه ي كارتر در راه ايران هستند و تصميم دارند به قم آمده و با اين جانب ملاقات نمايند، لهذا لازم مي دانم متذكر شوم: دولت آمريكا كه با نگهداري شاه اعلام مخالفت آشكار با ايران نموده است، و از طرفي ديگر آن طور كه گفته شده است سفارت امريكا در ايران محل جاسوسي دشمنان ما عليه نهضت مقدس اسلامي است؛ لذا ملاقات با من، به هيچ وجه، براي نمايندگان ويژه ممكن نيست و علاوه بر اين:
1.اعضاي شوراي انقلاب اسلامي به هيچ وجه نبايد با آنان ملاقات نمايند.
2.هيچ يك از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند.
3.اگر آمريكا شاه مخلوع، اين دشمن شماره ي يك ملت عزيز ما، را به ايران تحويل دهد و دست از جاسوسي بر ضد نهضت ما بردارد راه مذاكره در موضوع بعضي از روابطي كه به نفع ملت است باز مي باشد.
16/8/58
روح الله الموسوي الخميني (14)
پي نوشت ها :
1. حماسه ي غدير، ص 324.
2. صحيفه ي نور، ج1، ص 258، 259؛ امام و روحانيت، ص 334، 335.
3. نيزنك: به كشف المحجة، ص 112.
4. منية المريد، ص 164-165.
5. انوار نعمانيه، ج3، ص 342 و ريحانة الأدب، ج3، ص 392.
6. ميرزاي شيرازي، ترجمه ي هدية الرازي، ص 39-40.
7. قصص العلماء، ص 145.
8. بيدارگران اقاليم قبله، ص 219 و وحيد بهبهاني، ص 141.
9. ميرحامد حسين، ص 130، نقل از نقباء البشر (از طبقات اعلام الشيعه)، ج1، ص 349.
10. قصص العلماء، ص 124-125.
11. تذكرة المتقين، ص 218.
12. مرگي در نور، ص 142، 176-183، با تلخيص.
13. با الهام از كتاب هويت صنفي روحاني، ص 50-54.
14. صحيفه ي نور، ج10، ص 158.
مختاري، رضا، (1386)، گزيده سيماي فرزانگان، قم: بوستان کتاب، چاپ ششم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}